در منطقه جاسب قم گروهي از كشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زيارت حضرت ثامن الحجج (ع) مشرف مي شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پيرمردي از اهل محل را مي بينند كه در گرماي روز كوله باري از علف بدوش كشيده و با مشقت بسيار به خانه مي رود ، مسافرين مشهد مقدس كه او را مي بينند زبان به شماتت و سرزنش مي گشايند كه : پيرمرد ، زحمت دنيا را ول كن ، آخر بيا تو هم لااقل يك بار به مشهد مقدس سفر كن و اين سخن را تكرار و او را بسيار توبيخ مي كنند.
پيرمرد خسته و پاكدل زبان مي گشايد و مي گويد : شما كه به زيارت آقا رفتيد و به آقا سلام داديد ، جواب گرفتيد يا نه ؟ مي گويند پيرمرد ، اين چه حرفي است كه مي زني مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!
پيرمرد مي گويد : عزيزان ، امام كه زنده و مرده ندارد ، ما را مي بيند و سخنان ما را مي شنود . زيارت كه يكطرفه نمي شود.
آنان مي گويند : آيا تو اين عرضه را داري؟ وي مي گويد : آري . واز همان جا رو به سمت مشهد مقدس مي كند و مي گويد «السلام عليك يا امام هشتم » و همه با كمال صراحت مي شنوند كه به آن پيرمرد به نام خطاب مي شود كه عليكم السلام آقاي فلاني و بدين ترتيب زائرين همگي خجالت كشيده و پشيمان مي شوند كه چرا سبب دلشكستگي اين مرد نوراني شدند.
برگرفته از: دفتر آفتاب، ص216(سیره و زندگانی حضرت آیت الله العظمی بهجت)
نظرات شما عزیزان: